شبکه چهار - 22 اسفند 1399

"بعثت"، و چرخه دائمی و جهانی "علم" (۱) (محمد ص، که "علم" را مقدس و از "جهل"، قداست زدایی کرد)

عید مبعث _ نشست(جهان، "آگاهی" را مدیون کیست؟)_ درجمع فرهنگیان و معلمان _۱۳۹۳

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت برادران و خواهران عزیز. این اصل فرهنگ علم و فرهنگ علم‌آموزی و در واقع زاویه نگاه به خود علم است. ما یک مشکلی در باب علم که آیا صرفاً نگاه ابزاری باید داشت و داریم؟ این مشکل از قبل تا امروز بوده و تا آینده هم خواهد بود. آیا علم صرفاً ابزار است؟ ابزار برای چه هدفی؟ کدام علم هدف است و کدام وسیله است؟ آیا همه علوم وسیله‌اند یا بعضی از علوم هدف‌اند؟ با چه انگیزه‌ای به سراغ علم باید رفت؟ این هم یکی از مسائل بسیار مهم است که در فلسفه آموزش و پرورش در دنیا راجع به آن بحث کرده‌اند. از منظر اسلامی فعلاً این دو سال را طرح می‌کنیم و سعی می‌کنیم پاسخ بدهیم. البته پرسش‌های دیگری هم در این زمینه قابل طرح است. یکی این که کدام علم وسیله و کدام هدف است؟ آیا همه علوم، وسیله و ابزارند و اگر آری، وسیله برای چه هدف و اهدافی و اگر هدف‌اند با چه تفسیری؟ این‌جا پای ارزشگذاری علم هم به همین دلیل از جمله پیش می‌آید مثلاً این سؤال که، ما این همه آیات و روایات داریم در باب دعوت به علم و تفکر و تفقه و تعقل، آیا آنان که می‌دانند با آنان که نمی‌دانند مساوی‌اند یا نه؟ و این قبیل. این‌ها اشاره به کدام علمی است؟ آیا علم خاصی است یا شامل همه علوم می‌شود؟ در باب علم و معیار علم از حقیقت و از فایده سخن گفتند. یعنی دوتا معیار در مورد ارزش‌گذاری علم معمولاً مطرح شده که اگر یک مکاتبی در حوزه آموزش و پرورش بوجود آمدند مثل پراگماتیزم، مثل فلسفه پراکسیس بین کمونیست‌ها و این قبیل، که تقریباً هر دو به نحوی علم و اندیشه و انگیزه را روبنا و فرعی و عرَضَی دانستند یعنی تعبیرشان این بوده که ما یک نومن داریم یک فنومن، نومن که ذاتی و واقعی است و آن حقیقت است، مادیت بشر است، ابعاد مادی بشر است. فنومن، عوارض که یکی‌اش هم علم است شامل همه علوم و کل مباحث فرهنگی، هنر، فرهنگ، اخلاق،‌ دین، مذهب،‌ کلام و عرفان می‌شود همه این‌ها روبناست واقعی نیستند عَرَضی‌اند و محصول ماده و نگاه مادی به عالم هستند. این دیدگاه علیرغمی که چپ و راست مدرنیته یعنی هم مارکسیست‌ها و هم فرهنگ سرمایه‌داری غرب با همدیگر اختلافاتی دارند ولی در این که هر دویشان به علم صرفاً نگاه ابزاری و سودگرایانه می‌کنند تقریباً شبیه هستند. یعنی مارکسیست‌ها یک چیزی داشتند به نام فلسفه پراگسیست، فلسفه کنش، اکشن، فلسفه عمل و کار، می‌گفتند ما از علم به عمل نمی‌رسیم بلکه از عمل به علم می‌رسیم. یک چیزی در این مایه‌ها با یک تفاوتی در فرهنگ آمریکایی بخصوص در قرن 19 تئوریزه شد و مشهور به پراگماتیزم است یعنی عمل‌زدگی ترجمه می‌شود. خودشان می‌گویند اصالت عمل و اصالت کنش. ولی همین ترجمه عمل‌زدگی برایش بهتر است. پراگماتیست‌های آمریکایی هم گفتند حقیقتی وجود ندارد جز آن که فایده ملموس داشته باشد. بنابراین علمی واقعاً ارزشمند است و علم است که فایده محسوس مادی داشته باشد ما بتوانیم چرتکه بیندازیم روی آن برای پیشرفت مادی حساب کنیم . مارکسیست‌ها فلسفه‌شان 3 بخش داشت، یک بخشی از آن ماتریالیزم دیالکتیک بود یعنی یک بخشی‌اش راجع به بررسی سیر تاریخ و جامعه بود. یک بخشی‌شان نگاه فلسفی‌شان به عالم که فلسفه مادی بود، یک بخشی هم راجع به فرد معطوف به جامعه بحث می‌کردند آن هم گفتند علم، حقیقتی ندارد، علم بماهو علم ارزش ندارد اصلاً ذاتیت و واقعیتی ندارد و تحت عنوان آگاهی پراتیک. آن چیزی که تعیین کننده است جنبه پراتیک است و جنبه تئوریک، تابع آن است، تئوریک جمع‌بندی پراتیک است. این هم در واقع یعنی این که عمل انسانی، منشأ اقتصادی دارد، انسان محصول عمل مادی خودش هست. انگیزه و فرهنگ و عقل و اخلاق و دین و مذهب و همه چیز روبناست. در واقع انسان می‌شود مفعولِ مفعول خودش یعنی فعل انسان که عمل خود اوست، ظاهراً به نظر می‌رسد انسان فاعل است و آن عملی که انجام داده، روی طبیعت، از طریق ابزار تولید، آن مفعول فعل انجام شده است، این‌ها می‌گفتند آن فعل در واقع عامل را می‌سازد، یعنی جای فاعل و مفعول، جای انسان و عمل عوض شد. به عبارت دیگر جای بالاتنه و پایین‌تنه، یعنی جای ذهن و مغز و اندیشه و انگیزه با نیازهای مادی و ابزار تولید و اقتصاد عوض شد. بنابراین هم در دیدگاه شاخه چپ مدرنیته که مارکسیست‌ها بودند اعلام شد که علمی مستقل از عمل و ماقبل از عمل، دارای ارزش ذاتی اصلاً وجود ندارد. علم، محصول عمل است نه عمل محصول علم. حالا تفصیل آن را کمونیست‌ها در بحث‌هایی به نام فلسفه پراگسیست دارند چون دوره این حرف‌ها گذشته فقط به این اشاره اکتفا می‌کنیم. شبیه این در تفکر لیبرال سرمایه‌داری و از جمله کسانی که پراگماتیزم را تئوریزه کردند از یک موضع دیگری همین حرف را زدند گفتند اصلاً حقیقتی وجود ندارد جز فایده ملموس عملی. علمی ارزشمند است که مشکلات مادی شما را خیلی فوری و محسوس حل کند. علمی که به درد دنیای ما و حل مشکلات مادی بطور ملموس نخورد اساساً علم نیست. از حقیقت جدا از فایده، مستقل از فایده حرف زدن معنی ندارد. فایده هم فقط فایده مادی است. خب این دوتا نگاه رایج مدرن در دنیا، تقریباً هر دو نگاه صرفاً ابزاری و مادی محض به علم است.

برگردیم به صدر اسلام. آن موقع هم از یک موضع دیگری باز علم، صرفاً نگاه به عنوان منزلت اجتماعی، به عنوان یک فضیلت طبقاتی در بعضی از کشورهای به اصطلاح متمدن و یا در بعضی جوامع که به لحاظ علمی عقب‌تر بودند حتی به عنوان ننگ به شمار می‌آمد، یعنی شما در زمانی که رسول‌الله(ص) آمدند و اسلام آمد، ببینید هم جامعه عقب‌مانده قبیله‌ای بیسواد جزیره‌العرب با این که علم ندارند اصلاً نگاه‌شان به علم تحقیرآمیز هم هست. نقل شده که در کتاب «الشعر و الشعراء» این قضیه را نقل می‌کند و در کتاب "الاَغانی" ابوالفرج اصفهانی هم این قضیه نقل شده است که دو نفر در جاهلیت عرب دارند با هم گفتگو می‌کنند به نام عیسی‌بن‌عمر و زُرَمِر. عیسی می‌گوید که او به من گفت یک متنی را نشان داد و گفت روی این حرف، علامت رفع یا ضمه بگذار! من تا آن موقع نمی‌دانستم این سواد دارد. از او پرسیدم مگر تو نوشتن بلدی، می‌گوید تا این را گفتم دستش را روی دهان و بینی‌اش گذاشت که یعنی ساکت، هیچی نگو که کسی نفهمد من سواد دارم! در قبیله ما این عیب است. یعنی جامعه بی‌سواد به بی‌سوادی‌اش افتخار میکرد و اگر کسی معلوم می‌شد باسواد است نگاه تحقیرآمیزی به او می‌شده است! درست در همین زمان، برویم به بزرگترین مرکز تمدن جهان در آن موقع که ایران است. در ایران، هم علم به عنوان یک فضیلت اشرافی، فقط برای طبقه اشراف حساب می‌شود. آن قضایای مشهور را شنیدید که فردوسی هم اشاره می‌کند در زمان انوشیروان که: چنین گفت کای پُر خِرَد مایه‌دار چهل من دِرَم هر مَنی صدهزار

چهل‌تا صدهزارتا، چهار میلیون درهم پول کفشگری ثروتمند شده بود گفت من چهارمیلیون درهم می‌دهم به شرطی که حکومت، دربار اجازه بدهد که بچه من که اشراف‌زاده نیست بیاید کنار بچه‌های اشراف درس بخواند و عالِم شود و حکومت در حال جنگ با امپراطوری روم بود پول هم شدیداً نیاز داشت حاضر نشدند! دربار شاه ایران حاضر نشد که اجازه ویژه بدهد. چون در بوروکراسی حکومتی که نمی‌پذیرفتند به بعد بالا رفت همین‌طور بالا،‌ گفتند مبلغ زیاد است، معمولی نیست یک کسی حاضر شده تا چهارمیلیون سکه بدهد که بچه‌ای بیاید در مدارس، مثل بچه‌های اشراف و حکومتی‌ها درس بخواند! به عنوان یک مورد ویژه تا بالا رفت ولی دربار اجازه نداد با این که به پولش هم احتیاج داشتند! گفتند یک کسی از یک طبقه پست نمی‌تواند بیاید کنار اشراف‌زاده‌ها و موبدزاده‌ها و فرزندان روحانیون زرتشتی، فرزندان ژنرال‌ها و شاهزاده‌ها درس بخواند. آن جامعه بدوی عقب‌مانده جزیره‌العرب، آن هم جهان متمدن که قله به اصطلاح ثروت و تمدن جهان بوده است. ببینید در زمانی که اسلام و پیامبر(ص) آمده چه نگاه‌هایی به علم بوده است. باز علم اینجا هیچ ارزش ذاتی به عنوان یک حق ابتدایی و جزء حقوق اولیه بشر، هیچ کدام‌شان نمی‌دانند نه جاهلیت عرب نه تمدن فارس، تمدن ایرانی؛ نه امروز در دوران جدید، یعنی چپ و راست، چه فلسفه پراگسیست چپ‌ها و چه پراگماتیزم راست‌ها، هیچ کدام، هر دو می‌گویند علم، ذاتاً ارزش ندارد، زیربنا نیست، روبناست، واقعیت ندارد، حقیقتی وجود ندارد که ما به آن برسیم، و فایده ملموس مادی برای ما نداشته باشد هم در جهان قدیم و هم جهان جدید، پیامبر یک فلسفه جدیدی برای علم مطرح کرده است. یک نگاه تازه‌ای به علم، در یک جامعه‌ای که باسوادهای آن را می‌شد با انگشت شمارد و آن‌ها هم مخفی می‌کردند و می‌گفتند یک وقتی لو نرود که من باسواد هستم! عملاً در کل جزیره‌العرب چندتا آدم باسواد بیشتر نبود که اعلام می‌کردند باسوادند. در یک چنین جامعه‌ای که امپراطوری ایران هم آن‌طوری بود الآن هم بعد از هزار و چندصد سال، شاخه‌های چپ و راست و شرق و غرب مدرنیته باز این طوری به علم نگاه می‌کردند و می‌کنند آن زمان آیات الهی در مدح علم به عنوان حقیقت و هم علم به عنوان فایده، هر دویش، نه حقیقت بدون فایده و نه فایده بدون حقیقت، که اصلاً پیامبر(ص) توضیح داد که اساساً حقیقت غیرمفید وجود ندارد. بین حقیقت و فایده تفکیک نکنید در آموزش و پرورش و آموزش و پرورش؛ که بگوییم بعضی چیزها فایده‌ای ندارد ولی خب حقیقت است باید یاد بگیریم. بعضی چیزها فایده دارد ولی خب مزخرف است ولی بالاخره فایده دارد. این تفکیک حقیقت از فایده و تقابل بین حقیقت و فایده یکی از انحرافات بزرگ در عرصه فلسفه علم و معرفت‌شناسی بوده، از قدیم به یک شکل، در دوران جدید هم به یک شکل دیگر بوده و هست. با چنین مخاطبی صحبت از فضیلت قلم و کتاب و قداست قلم و سوگند به قلم، و به این که خداوند بشر را آفرید و به او آگاهی داد در عهد عتیق گفته می‌شود که خدا بشر را از بهشت برای چه بیرون کرد؟ تیپا زد بیرون کرد؟ برای این که بشر آن میوه ممنوعه آگاهی بود، یک چیزهایی را نباید می‌دانست دانست چون آگاه شد خداوند عصبانی شد و بیرونش کرد. در عهد عتیق این‌طوری است ولی در قرآن چنین نیست. در قرآن، نوعی خودمحوری است که باعث می‌شود آدم و حوا از بهشت به عالم طبیعت هبوط کنند. آگاهی نیست اتفاقاً در قرآن خود خداوند به انسان، تعلیم اسماء می‌کند. خودش بشر را آگاه می‌کند و بعد می‌گوید فرشته و دیگران را هم آگاه کن، یعنی این‌جا منشأ آگاهی بشر خود خداوند است. آگاهی الهی است در عهد عتیق و در دیدگاه‌های دینی ماقبل از اسلام که تحریف شدند آگاهی انسان مغضوب و منفود خداوند است! در اساطیر روم و یونان می‌بینید که می‌گویند پرومِتِه آتش مقدس که آتش آگاهی بود از کوه المپ از خدایان دزدید و به آدم داد و از این جهت است که جنگ خدایان و آسمان‌ها با زمین شروع شد، سر آگاهی و علم. آسمان‌ها و خدایان نمی‌خواستند زمین، آگاه باشد. آدم آگاه باشد. و پرومته به خدایان و آسمان‌ها خیانت کرد و آتشی و مشعل آگاهی را به او داد بعد هم به زنجیر کشیده شد و در حال مجازات! یعنی هم فرهنگ شرک‌آمیز لائیک غیر دینی غیر مسیحی و هم آنچه که به نام کتاب مقدس در غرب رایج شد و بعد در دنیا گسترش پیدا کرد با جنگ و امپراطوری و شمشیر. در همه آن‌ها آگاهی بشر یک جرم است. حالا شما ببینید فرهنگ دینی قدیم، فرهنگ جاهلی قدیم، فرهنگ اساطیری قدیم، فرهنگ چپ و راست جدید، همه این‌ها نگاه‌شان ببینید چطور نگاهی است بعد بیایید سراغ قرآن و تعابیر اسلامی که پیامبر اکرم(ص) فرمود تنها کسانی در محاسبات الهی آدم حساب می‌شوند که یا صاحب علم‌اند یا طالب علم؟ حالا کدام علم؟ اولاً اینجا دوتا نکته را توجه کنیم یکی این که پیامبر(ص) آموزش داده، یعنی آموزش و پرورش اسلامی این‌طوری است باید آموزش بدهد که حقیقت و فایده، از هم تفکیک نمی‌شوند. هرچه حقیقت دارد مفید است، دانستن آن مفید است، منتها فواید، مراتب دارند بعضی‌ها واجب‌اند بعضی‌ها مستحب‌اند و بعضی‌ها مباح‌اند. اما دیگر ما آگاهی حرام و مکروه نداریم. در فرهنگ اسلامی خط قرمزی برای آگاهی وجود ندارد مگر تکویناً که آن خط قرمز نیست آن اعتراف به جهل و عجز بشر است. یک چیزهایی را نمی‌توانی بگویی گفتند وقت و انرژی و فسفر مغزت را مصرف نکن. مثل آگاهی و علم به ذات خداوند. آن هم خط قرمز نیست، در واقع امکان عبور از آن نیست. وقت صرف کردن و انتحار و از سر جهل حرف زدن است. منتها گفتند آگاهی‌ها را طبقه‌بندی کنید بعضی از آگاهی‌ها برای سعادت شما ضروری است، بعضی‌ها برای داشتن یک دنیای راحت ضروری یا مفید است. هر نوع علم و آگاهی که برای دنیا و آخرت شما، منتها دنیای مستقل از آخرت نه، برای دنیای معطوف به آخرت شما مفید است،‌مشکلات نظری یا عملی شما را حل می‌کند و به رشد شما، به عدالت، به امنیت، به رشد، به محبت و به ارزش‌های انسانی و الهی کمک می‌کند آموختن آن علم پاداش الهی و ثواب دارد و هم حقیقت است و هم مفید است. حقیقت غیر مفید نداریم، مفید غیر حقیقت یعنی باطل مفید نداریم. حقیقت مضرّ نداریم. اما 1) این که حقیقت و فایده که با هم نسبت دارند که شامل هم فایده دنیا و هم فایده آخرت هر دو باید باشد فقط فواید دنیوی مادی نیست این است فرق آموزش و پژوهش و پرورش اسلامی در حوزه فایده‌گرایی با پراگماتیست‌ها و با مارکسیست‌ها و همه مادیون، که آن‌ها منافع را منحصر به منافع مادی دنیوی می‌کنند. 2) برای علم و حقیقت هم جدا از فایده ملموس مادی ارزش و واقعیتی هم قائل نیستند. دوتا اختلاف مهم در آموزش و پرورش اسلامی با این دوتا فرهنگ. کدام علم، هدف است و کدام وسیله؟ آن علمی که در واقع همه علوم برای رشد انسان وسیله‌اند بعضی از علوم، وسیله‌های واجب‌تر و ضروری‌ترند بعضی‌هایشان ضرورت‌شان و وجوب‌شان کمتر است. بعضی از آگاهی‌ها دست‌یافتنی‌تر و عمومی‌ترند بعضی‌ها کمتر دست‌یافتنی و عمومی هستند. بعضی‌ها اساساً رسیدن به بخشی از مراتب علم و آگاهی برای بشر ممکن و آسان است و بخشی‌اش مشکل است و بخشی از آن هم ممکن نیست. و چون ممکن نیست گا هی در یک مواردی گفتند که امکان ندارد مثل این که نمی‌توانی بپری. مثلاً ما نمی‌توانیم خودمان بدون وسیله پرواز کنیم بعد یک کسی به ما بگوید که پرواز نکنی! بگویی خواستم پرواز کنم نگذاشتی! نه آقا، نمی‌توانی پرواز کنی. وقتی به تو می‌گویند بدون وسیله پرواز نکن معنی‌اش این نیست که تو می‌توانی پرواز کنی و به تو می‌گویند نکن. نمی‌توانی بیخود وقتت را صرف نکن و خودت را به درودیوار نزن. با این تقسیم‌بندی‌ها که علمی که دنیای جامعه بشری را دنیای مسلمانان را به عزت و رفاه و اعتدال نزدیک کند هم آن علوم دنیوی‌اش هم اخروی می‌شوند و ارزش الهی دارند و لذا فقهای ما می‌گویند اگر داشتن یک علم ابزاری و یک تخصصی در یک جامعه اسلامی، ضرورت دارد که اگر آن نباشد جامعه اسلامی وابسته به دیگران می‌شود، ذلیل می‌شود، آسیب‌پذیر می‌شود، فقیر می‌شود، بیمار می‌شود، گرفتار می‌شود آموزش دادن و آموزش گرفتن آن علم، آن صنعت، آن تکنولوژی و آن فن، واجب شرعی می‌شود، واجب کفایی که تا به حد کفایت نرسد بر همه واجب عینی است. یک دفعه واجب می‌شود در یک جامعه‌ای همه بروند فیزیک یا شیمی بخوانند، بروند پزشکی بخوانند، بروند یک صنعتی بیاموزند برای این که جامعه، و الا از آن جهت آسیب‌پذیر است و گرفتار می‌شود. یعنی به اصطلاح همین علوم دنیوی و مادی و علم معاش، همین‌ها هم در راستای علم معاد هستند و تفکیک معاد از معاش چون نداریم علم دنیوی و اخروی وقتی هدف یکی است ارزش هر دو الهی است. این بود که پیامبر(ص) به مردم فرمودند که سر جلسه گفتگوی علمی یا آموختن از کسی، اگر از عالِمی حکمتی بیاموزید مفیدتر است از یک سال نماز خواندن برای رشد شما. فرمودند می‌خواهید به بهشت بروید؟ راه بهشت با علم و آگاهی طی می‌شود. علم و دانش راه وصول به بهشت است. به مسلمان‌ها آموزش می‌دادند جامعه‌ای که اصلاً باسواد نداشت می‌فرمودند که اگر یک روز بر من بگذرد و چیزی نیاموزم که من را به خدا نزدیک‌تر کند آن روز بر من خجسته نیست و مبارک مباد، مبارک مباد آن روزی که بر من بگذرد و در آن روز چیزی بیشتر نیاموزم که من را به خداوند نزدیک‌تر کند یا وقتی که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند ما در مکتب پیامبر(ص) آموختیم که دو رکعت نماز آگاهان مساوی است با هزار رکعت نماز عابدان ناآگاه، یا فرمودند گمشده شما حکمت است حتی اگر نزد غیر مسلمان باشد یک حقیقتی، یک واقعیتی بیاموزید منتها آن را از مبانی الحادی‌اش باید جدا کنید و چیزی با مبانی الحادی نمی‌تواند حقیقت باشد یا فرمودند خواب آگاهانه بالاتر از نماز جاهلانه و ناآگاهانه است. فرمودند وقتی جامعه و امت من از بین خواهند رفت که همه دنبال پول و ثروت باشند و معرفت را ترک کنند. معرفت بی‌ارزش شود و ثروت تمام ارزش شود! فرمودند آن وقتی است که امت من سقوط آزاد را شروع کرده است! وقتی که ثروت را بر معرفت ترجیح بدهد از جهت منافع مادی خودش. این که پیامبر(ص) را می‌گفتند خودتان را بخواهید معرفی کنید چطور معرفی می‌کنید؟ می‌فرمود که من معلم هستم. این‌هایی که می‌گویم همه‌اش روایت است. آن تعبیر که «رَکْعَتانِ یُصَلّیهِمَا الْعالِمُ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ رَکْعَةٍ یُصَلّیِهَا الْعابِدُ» یا آن که می‌فرماید: «نَومٌ مَعَ عِلمٍ خَیرٌ مِن صَلاةٍ عَلى جَهلٍ» آن که می‌فرماید: «یَوْمٌ لاَ أَزْدَادَ فِیهِ عِلْماً یُقَرِّبُنِی إِلَى اَللَّهِ، فَلاَ بَارَکَ اَللَّهُ لِی فِی طُلُوعِ شَمْسِهِ ذلک الیوم». لابارک لی، مبارک مباد بر من فِی طُلُوعِ شَمْسِهِ ذلک الیوم در طلوع خورشید آن روزی که چیزی بر آگاهی من افزوده نشود. یعنی پیامبر اکرم(ص) این را می‌گویند که مدینه‌العلم است، بشریت بر دو دسته‌اند. الناس اثنان: یا صاحب آگاهی و طالب آگاهی و سائر الناس حمج، و بقیه مردم اگر کسانی هستند که چیزی به کسی یاد نمی‌دهند یا چیزی در روز یاد نمی‌گیرند این‌ها مثل این پشه‌هایی است که در هوا و باد سرگردانند، با یک باد می‌روند این طرف و با یک باد دیگر آن طرف می‌روند اصلاً روی این‌ها نمی‌شود حساب کرد. این‌ها معیار ندارند و تشخیص نمی‌دهند بر اساس آگاهی تصمیم نمی‌گیرند و عمل نمی‌کنند. فرمود چهره آسمانی معلم از هفتاد هزار عابد نمازشب خوان، چهره‌شان پیش خداوند مبارک‌تر و جذاب‌تر است توجه فرشتگان در آسمان‌ها به این‌ها بیشتر است فرمودند نگاه کردن به در خانه عالِم و آگاهن عبادت است. نگاه کردن به چهره عالم عبادت است. و هیچ مانعی در برابر کسب آگاهی وجود ندارد فرمود از خانه‌تان بیرون می‌آیید دنبال علم دنیوی و اخروی‌ای هستید که به حال جامعه اسلامی مفید باشد، پای‌تان را نگذاشتید الا بر بال فرشتگان، یعنی هرجا پایتان را می‌گذارید روی بال فرشتگان دارید راه می‌روید. یک چنین تصویری پیامبر(ص) ارائه کردند. فرمودند زن و مرد شما شرعاً موظف به آموختن هستند تا لحظه‌ای که زنده‌اند و از این عالم دارند می‌روند. دورترین نقاط عالَم به دنبال علم بروید بار سفر ببندید این سفر، جهاد فی‌سبیل‌الله است، به عمق باتلاق‌ها بروید «خوض لُجَج» حتی تعبیر «لَوْ بِسَفْکِ اَلْمُهَجِ» یعنی حتی اگر کسب یک آگاهی خطر جانی دارد پیامبر(ص) می‌فرماید این کار را بکنید. این خیلی جالب است، سر جانت ریسک کن. فرض کن می‌خواهی بروی ته اقیانوس یک مطالعه‌ای بکنی، برای کشف اسرار این عالم، که آیات الهی هستند و برای خدمت به جامعه اسلامی برای عزت و رشد این جامعه با نیت الهی، خب پیامبر(ص) می‌فرمایند اگر در مسیر این کشف و ابداع و تحقیقات رفتید و هدف‌تان خدا بود، رفتید ته اقیانوس و دیگر برنگشتید شهیدید. در یک آزمایشی به فضا رفتید و دیگر برنگشتید و کشته شدید شهیدید. در آزمایشگاه یک آزمایش دارید انجام می‌دهید بین آزمایش مسموم شدید و از دنیا رفتید، همین‌طور که می‌گویند کسانی که برای تأمین معاش خانواده‌شان از مسیر حلال کار می‌کنند می‌رود بیرون خرجی خانه‌اش را دربیاورد در کار کشته می‌شود برای کسب نان حلال، فرمودند آن هم شهید است. فرمودند مادری که در حال زایمان بچه از دنیا می‌رود او هم شهید است. یعنی تمام این مرگ‌ها، مرگ‌های مقدس است چون دنیا و آخرت از هم تفکیک نمی‌شود. درست است که بالاترین علم، علم الهی است و اصلی است این درست است. معرفت‌الله. هدف خلفت معرفت‌الله است. اما این آیات و روایاتی که در مدح علم آمده فقط مخصوص معرفت‌الله نیست.  توی مراتب دیگری هم به تمام علوم و آگاهی‌هایی که حسنة دنیا و حسنة آخرت را برای جامعه اسلامی تأمین می‌کند شامل همه آن‌ها می‌شود. بسته به این دارد که ببینید چرا آن کار را دارید می‌کنید انگیزه تو چیست و نفع آن آگاهی و علم برای امت اسلامی و برای خودت چیست؟ این همه تکریم. حتی در روش آموزش چقدر بحث کردند. این که فرمودند جهان تاریک است و چراغ‌هایی که این عالم و جهان بشری را روشن می‌کند عالمانند. آنان که به دیگران آگاهی می‌دهند و الا جهان تاریک است. نه فقط در دنیا، فرمود در آخرت هم قندیل‌های افروخته، چراغ‌های روشن شده، باز هم همین‌ها هستند. این‌ها هستند که بشر راه را نشان می‌دهند که کجا پرتگاه است و کجا نیست؟ اگر این‌ها نبودند اگر علم و معلم و آگاهی نبود، پیامبر(ص) فرمود شما (بشر) هم به لحاظ مادی هنوز در عصر حجر بود و از آن مهم‌تر به لحاظ معنوی «اولئک کالانعام بل هم اضل» از چهارپایان و حیوانات هم پایین‌تر بودید. یعنی به لحاظ مادی و معنوی این همه تأکید به علم شده است. هم ارزش ذاتی برای علم و هم ارزش عَرَضی. هم حقیقت و هم فایده. هم علم‌گرایی و هم عمل‌گرایی، جمع همه این‌ها. با این نگاه آن وقت علم مقدس می‌شود و قداست پیدا می‌کند. از آن طرف تأکید روی این که زکات علم واجب است یعنی ما چیزی به نام انحصار علمی نداریم. مبارزه با انحصارگری در علم، احتکار علم. همین کاری که غرب می‌کند در بعضی از صنایع و تکنولوژی‌ها که جلو هست نه این که به بقیه کمک نمی‌کند بلکه جلوی آن را می‌گیرد که به بقیه نرسد و آن‌ها را هم تحریم می‌کند که آن‌ها هم نفهمند چون می‌خواهد از طریق علم با قدرت و ثروت بر جهان مسلط باشند درست عکس فرهنگ اسلامی، که می‌گوید به کشف جدیدی در هر رشته علمی رسیدید تا علم دین، تا علم دنیا که همه‌اش علم الهی است زکات آن را بپردازید همان‌طور که زکات ثروت و زکات قدرت، توزیع ثروت و استخدام قدرت به نفع بشریت و همه بشریت و هفت میلیارد بشر است همه یک خانواده‌ایم انحصار نکنید، راجع به علم هم می‌فرماید «زکات علم نشرها» یک جامعه‌ای درست می‌کند که مدام همه باید یک جریان دائمی فعال علم و آگاهی در جریان باشد، می‌گوید یا باید بیاموزی و یا باید بیاموزانی. شق ثالث ندارد. یک چرخه دائمی فعال علم، گسترش آن در سطح جهان، همه بشریت از علم استفاده کنند هم علم الهی و معارف الهی، هم علوم ابزاری که تأمین دنیایشان است. مبارزه با انحصارطلبی در علم. از آن طرف مبارزه با غرور علمی. این‌ها چیزهایی است که ما در آموزش و پرورش‌مان باید نسل به نسل منتقل کنیم. قداست علم، ارزش علم، علم دنیوی، علم اخروی، انحصار علم نه، غرور علمی. در روایت می‌فرماید احمق‌ترین کس آن است که می‌گوید من همه چیز دان هستم و همه چیز می‌دانم و ته خط رسیدم. دیگر از این احمق‌تر نداریم. فرمودند اگر می‌خواهید یک احمق مجسم ببینید به کسانی نگاه کنید که می‌گویند ما همه چیز می‌دانیم و چیز دیگری نیست که ندانم! این‌ها مظهر حماقت هستند. مبارزه با غرور علمی. تشویق به طرح سؤال و پرسش. این هم یکی از ملاکات آموزش و پرورش اسلامی است. در مدرسه اسلامی سؤال را نباید سرکوب کرد. برای این که پیامبر(ص) فرمودند سؤال، نصف آگاهی است نیمی از آگاهی طرح سؤال خوب است. فرمودند به دانش‌آموز و به جوان‌ها یاد بدهید که سؤال کنند چون بدون فکر کردن که نمی‌شود سؤال کرد. معنی‌اش این است که یاد بدهید فکر کنند، یاد بدهید راحت سؤال کنند. آموزش بدهید درست سؤال کنند. سؤال خوب، نیمی از آگاهی است. نصف راه را رفتند اگر درست سؤال طرح کنند. فرمودند در آموزش و پرورش اسلامی به بچه‌ها یاد بدهید و معلمان هم یاد بگیرند که یک جاهایی بگویند لاادری! نمی‌دانم! در آن سیستم فرهنگی و آموزشی که هیچ کس نمی‌گوید نمی‌دانم، همه همه چیز را می‌دانند، هیچ کس نمی‌گوید نمی‌دانم، پیامبر(ص) فرمودند این آموزش و پرورش، اسلامی نیست. فرمود نمی‌دانم گفتن را یاد بگیرید و به بچه‌ها بیاموزید که چیزهایی که نمی‌دانند بیخود حرف نزنند و موضع نگیرند، لجاجت نکنند بلکه بگویند نمی‌دانم. افتخار کنیم که خیلی جاها بگوییم نمی‌دانیم این ارزش مهمی است. فرمودند کسانی که خود را عالِم می‌انگارند محکوم به جهل و نادانی هستند. کسانی که نمی‌توانند بگویند نمی‌دانم، فرمودند این‌ها ناآگاهان واقعی‌اند. هرکس خود را آگاه بشمارد جاهل محض است. هرکس فکر کند به ته علم رسیده یعنی پیامبر(ص) می‌فرمایند در آموزش و پرورش اسلامی باید یاد بدهیم که علم ته ندارد. ما هیچ وقت فارغ‌التحصیل نمی‌شویم، مادام‌العمر چیزهای بسیاری برای آموختن هست، تازه ته تهش همه علوم ما روی همدیگر «... ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» (اسراء/ 85)؛ یک چیز کوچک اندکی است یک انگشتانه آبی وسط تمام این اقیانوس‌هاست! از آن طرف آموزش به معلم که با شاگرد با نرمش و مدارا آموزش بدهید. روایت زیادی از پیامبر(ص) داریم که سر کلاس آموزش و پرورش اسلامی مطلقا نه خشونت زبانی و نه خشونت یدی نباید باشد. خشونت زبانی و تند صحبت کردن با دانش‌آموز پیامبر(ص) فرمودند مطلقا نباید باشد. به دانشجو و دانش‌آموز ادب آموختن که با استادش و با بزرگترش درست صحبت کند و با احترام. یعنی یک اصل دوطرفه، از بالا به پایین فرمودند ترحم و ادب، از پایین به بالا گفتند احترام و ادب؛ این دو اصل هم جزو اصول مهم آموزش و پرورش و مدارس اسلامی از منظر پیامبر(ص) است. به کودکان بیاموزید که به بزرگان و به معلم، چگونه احترام کنند، به معلم و بزرگان بیاموزید که به کودکان و نوجوانان چگونه ترحم بدون تحقیر کنند، یعنی دوست‌شان داشته باشند، محبت داشته باشند. انعطاف و نرمی و نرمش و مدارا از دو طرف، از یک طرف شاگرد معلم را حرمت بگذارد و از یک طرف معلم، دانش‌آموزش را تکریم کند و با احترام با او سخن بگوید. در روایت داریم که پیامبر(ص) جلوی پای کودکان گاهی بلند می‌شدند بچه‌ها بلند می‌آمدند پیامبر(ص) تمام قد گاهی بلند می‌شدند این خیلی چیز عجیبی است. و زودتر از بچه‌ها به بچه‌ها سلام می‌گفته. همین الآن ما حاضر نیستیم این کارها را بکنیم یعنی این کار برای خود من خیلی سخت است. ایشان می‌فرمود که، وقتی خدا می‌خواهد کسی را ذلیل کند یک علامتش این است که یک گوش و چشم او را بر روی آگاهی‌های جدید می‌بندند. این هم یک روایت از پیامبر(ص) است «اذا ترذل الله عبدا» وقتی که خداوند اراده می‌کند یک کسی را رذل بماند و سقوط کند «خذل علیه علم» باب آگاهی‌های جدید را بر او می‌بندد. این دچار رکود علمی می‌شود و دیگر چیز تازه‌ای نمی‌خواهد بیاموزد. «لایزال الرجل عالماً» شما عالمید تا وقتی که «ما طلب العلم» تا وقتی که شما دنبال علم هستید شما جاهل نیستید عالم هستید «فإذا ظن أنه قد عَلِم فقد جَهِل» از لحظه‌ای فکر می‌کنید که دیگر کافی است، از آن لحظه به بعد جاهلید ولو که محفوظات داشته باشید. تشویق به نویسندگی؛ می‌دانید آن دوران اصلاً فرهنگ آموزش نبود چه برسد به فرهنگ کتبی، اصلاً کتابی معنا نداشت. پیامبر(ص) شروع می‌کنند به تشویق کتبی. علاوه بر فرهنگ و آموزش شفاهی. فرمودند: «الْمُؤْمِنُ إِذَا مَاتَ وَ تَرَکَ وَرَقَة وَاحِدَةً عَلَیْهَا عِلْمٌ ...» مؤمن اگر از دنیا برود فقط به اندازه یک ورق، نوشته‌ای از او بماند که علم و آگاهی است برای این که بین بقیه پخش بشود و به نسل‌های بعد برسد «تَکُونُ تِلْکَ الْوَرَقَةُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ...» همان یک برگ نوشته، کتابی که نوشتی، مقاله‌ای که نوشتی، در روز قیامت نقش چه چیزی را ایفاد خواهد کرد؟ «سِتْراً فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ» حائلی است بین او آتش. کتابی یا مقاله‌ای که می‌نویسید که حقیقتی مورد نیاز جامعه است و به جامعه آگاهی بدهی و مشکلات علمی و عملی، اخلاقی و اجتماعی جامعه را حل کنی، فرمود آن کتاب و آن مقاله، حائل و واسطه‌ای و حجابی بین شما و آتش جهنم است. نویسنده‌اش را از آتش حفظ می‌کند. در دوران 1400 سال پیش، فرهنگ کتبی در کل دنیا ضعیف بود در جزیره‌العرب اصلاً نبود. در آن دوران تشویق به این که علم را ثبت کنید و بنویسید فرمودند «قَیِّدوا العلم بکتابه» به آگاهی‌های آموزش شفاهی اکتفا نکنید آموزش کتبی را اضافه کنید اگر علم و آگاهی را با کتابت از طریق قلم روی صفحه ثبت نکنید و حبس نکنید نگه ندارید و فقط بین دهان‌ها بماند این بعد از مدتی کم‌کم فراموش می‌شود، حذف می‌شود، کم می‌شود، زیاد می‌شود، قاطی می‌شود، باید ثبت کنید. اصل این که حتی در معاملات اقتصادی، خب این آیه خیلی ظاهراً ساده است در سوره بقره که، بخصوص در یک آیة واحد خیلی واضح و روشن می‌فرماید که وقتی حتی دو نفرتان دارید یک معامله ساده می‌کنید این‌ها را مکتوب کنید سند بنویسید، فرهنگ سندنویسی، فرهنگ مکتوب کردن، شفاف‌سازی معاملات، وقتی این‌ها درست نوشته شد دیگر پولشویی، کلاهبرداری، زدن زیر تعهدی که دادی و هزاران مصیبتی که الآن ما و کل بشر دارد با یک فرمان ساده. طرح کتابت در این مسائل، این هم یک بحث است یعنی فرهنگ مکتوب. آموزش فرهنگ مکتوب به عنوان یک عبادت، به عنوان یک ضرورت، تشویق به سؤال،‌ مدیریت سؤال که درست سر کلاس سؤال‌های خوب و دقیق مطرح شود. با غرور علمی مبارزه شود. روش گفتگوی آموزش علمی، روش لیّن و نرم باشد. «لِینُوا لِمَن تُعلِّمونَ، و لِمَن تَتَعَلَّمونَ مِنهُ» ادبیات‌تان نسبت به استادتان و نسبت به شاگردتان فرمودند ادبیات‌تان را کاملاً نرم و ملایم و مؤدبانه و دوستانه و توأم با احترام باشد. و این که فرمودند علم و آگاهی و آموزش را با هیچی تاخت نزنید. فرمودند «لو عَلِماً الناس ما فی طلب العلم» مردم نمی‌دانند در تعقیب علم و دنبال آگاهی رفتن، چه چیزهایی نهفته است؟ اگر می‌فهمیدند «لطلبوه» به هر قیمتی دنبال انواع و اقسام علوم می‌رفتند «وَ لَوْ بِسَفْکِ اَلْمُهَجِ» ولو اینکه خون‌شان بریزد و کشته شوند. ببینید همین الآن در دنیای فعلی برای علم، مکاتب اصلی در حوزه تعلیم و تربیت، ارزش ذاتی اغلب‌شان قائل نیستند. این‌جا هم ارزش ذاتی و هم ارزش ابزاری قائل هستند. فرمودند که هرچه خون دل برای علم و آگاهی بخورید ارزش دارد. برای تعلیم و تربیت، هرچه خون دل بخوری، اعصاب‌تان بهم بریزد و داغون شوید ارزشش را دارد نگو نمی‌ارزد! این خیلی تعبیر مهمی از پیامبر(ص) است که فرمودند هرچه سختی می‌کشی ولو برای تربیت یک شاگرد،‌ نگویید زیاد است کم است، حتی یک انسان ارزش این را دارد که تمام عمر خود را روی آن سرمایه‌گذاری کنی. پیامبر(ص) این‌طوری می‌فرماید. می‌گوید احیاء یک نفر، احیای کل بشریت است. حضرت امیر(ع) می‌خواستند بروند یمن – آن روایت را شنیدید – که فرمود یا رسول‌الله اذنی، من را رهنمود بدهید موعظه کنید من دارم می‌روم. چندتا دستور به حضرت امیر(ع) فرمودند یکی‌اش این بود که «بَشِّر ولا تُنَفّر»‌ جاذبه حرف‌هایت از دافعه‌ات بیشتر باشد حرف‌هایی که بترساند کمتر و حرف‌هایی که امیدوار کند بیشتر بزن. این جنبه تشویق از جنبه ترساندنش بیشتر باشد. دوم فرمودند که آسان بگیر، «یَسّر ولا تُعَسّر» سخت‌گیری نکن. ظرفیت مخاطب را رعایت کنید. از همان اول، حد بالا را از مخاطب نخواهید در تعلیم و تربیت، مراتب را رعایت کنید. بعد هم فرمودند که کل سفری که شما به یمن می‌روید و برمی‌گردید اگر محصول آن فقط تربیت یک نفر آن‌جا باشد کافی است! سیاه لشکری فکر نکن. فرمودند داری یمن می‌روی اگر در دوران معلمی‌ات فقط یک نفر را بتوانی احیاء کنی، ارزش آن بیشتر از همه آن چیزی است که آفتاب بر آن می‌تابد. یعنی از کل عالم. از کل این زمین و جهان ما، ارزش بیشتری دارد. اگر بگویی من یک عمر معلم بودم یک آدم تربیت کردم، یک نفر، پیامبر(ص) می‌فرماید یک عملیات موفقی انجام دادی ارزش آن را داشته است. خیلی این‌ها ارزش انسان و ارزش آگاهی در چه حد است. هیچ مکتبی این‌طوری واقعاً حرف نزده است. مذاهب که معمولاً علم‌گریزند، عرفان‌ها و معنویت‌ها و مذاهب، چون هرچه علم و عقل فعال بشود کار دست آن‌ها می‌دهد! هی سؤالات بیشتر می‌شود، هی باید بیشتر باید استدلال کنند این خودش را عرضه می‌کند می‌گوید «هل من تفاوت» یک جایی تفاوتی، تعارضی، تناقضی پیدا کنید مثل آن بیاورید اشکال پیدا کنید بگویید، یک سوره بیاورید و... بعد هم مدام دعوت به تفکر و استیضاح می‌کند. «أفلا تتفکرون» استیضاح است. یعنی فقط دعوت نمی‌کند بلکه توبیخ می‌کند. این لسان «آفلا» لسان توبیخ است یعنی چه مرگتان است چرا فکر نمی‌کنید، چرا عقل‌تان را به کار نمی‌اندازید چرا نمی‌پرسید؟ این همه تأکید روی این قضیه که جانت را بر سر این کار بدهی ارزش آن را دارد. می‌شود گفت این معلم‌هایی که سر کلاس سکته می‌کنند و از دنیا می‌روند این‌ها حتماً شهید هستند اعصاب‌شان بهم می‌ریزد و یک دفعه می‌بینید در دفتر مدرسه افتاد با این روایت پیامبر(ص) این‌ها قطعاً شهید هستند در راه احیاء انسان‌ها جان‌شان را دادند. بعد می‌فرماید که حرمت معلم را که شاگرد باید رعایت کند ولی چون مخاطب ما معلم است راجع به حرمت شاگرد، انسانی که آمده چیزی بیاموزد می‌گوییم. خب پیامبر(ص) یک وقتی در کنار مسجدالحرام و کعبه بودند راجع حرمت کعبه حرف زدند که کعبه این است کعبه این است بعد آخرش فرمودند که و اما یک چیزی به شما بگویم که حرمت آن از کعبه بالاتتر است و آن حرمت انسان و حرمت مؤمن است. «حرمت المؤمن اعظم من حرمت هذه البناء و بنیه» حرمت انسان مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است. چیزی مقدس‌تر از کعبه در زمین نیست به جز یک چیز، و آن حرمت و کرامت انسان است. این‌ها تعابیر خیلی مهمی است در دنیا ما در شرق و غرب عالم، قدیم و جدید ما یک چنین تعابیری در باب علم، در باب انسان نداریم. مثلاً می‌فرماید چاپلوسی یک خصلت زشت و پستی در انسان است. فرمودند آدم مؤمن موحد چاپلوس نمی‌شود. هرکس را می‌بینید که دارد چاپلوسی می‌کند این مشکل ایمانی دارد و این خداپرست نیست. فرمودند اگر کسی جلوی ثروتمند و سرمایه‌دار، یعنی جلوی ثروت، چاپلوسی کند، یا جلوی صاحبان قدرت، ‌یک جایی رئیس هستند قدرت دارند پیش آن‌ها چاپلوسی کنند فرمودند نصف دین این‌ها به باد رفت. دو جا می‌گوید چاپلوسی مستحب و لازم است. یکی چاپلوسی فرزند پیش پدر و مادرش، فرمودند این مستحب است که تملّق بگویید. یکی تملّق شاگرد پیش معلم، چاپلوسی کند این‌ها مستحب است ثواب دارد. پیامبر(ص) فرمود هرکس هر جا چاپلوسی می‌کند خاک توی صورت‌شان بپاشید. «فی وجوه مداحین تراب» این‌هایی که مدّاحی می‌کنند تملّق می‌گویند برای آدم‌ها و صاحبان قدرت و ثروت، فرمود خاک توی صورت‌شان بپاشید نگذارید ادامه بدهند، توی صورت‌شان تف کنید، تحقیرشان کنید، نگذارید تملّق و چاپلوسی ارزش بشود که جلوی صاحبان قدرت و صاحبان ثروت، همه چاپلوسی کنند. مداحی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مداحی علم و عدالت و توحید است آن پاداش دارد. فرمود همان کسی که می‌گوید خاک به چهره متملّق بپاشید فرمود «لیس من اخلاق مؤمن أن مَلَق» چاپلوسی جزو اخلاق مؤمن نیست،‌ این‌هایی که چاپلوس هستند منافق و ریاکارند. الا یک مورد «فی طلب العلم» یک جایی هست که اگر چاپلوسی کنی عبادت است و آن این که پیش عالم و دانشمندی هستی مؤدبانه و با احترام که حرف می‌زنی هیچی، جلوتر هم برو چاپلوسی هم جلوی او بکن. این‌جا جزو خصلت‌های مؤمن است چون قیمت علم زیاد است و برای رشد خودت چاپلوسی هم پیش استاد، پیش معلم بکن. اسیر جنگی گرفتند، دوستانی دیدند و می‌دانید که اسیر جنگی گرفتند گفتند پول می‌آوریم آزاد می‌کنیم، پیامبر(ص) گفت نه پول می‌خواهم نه هیچی، هر کدام‌تان که سواد دارید به ده نفر از کودکان ما بیاموزید. 10 نفر از بچه‌های مسلمان‌ها را باسواد بکنید آزادید! یک چنین قیمتی برای آزادی، اساساً در تاریخ عرب و جزیره‌العرب سابقه نداشته است. بهاء آزادی علم می‌شود. این که پیامبر(ص) این‌ها را عمداً جلوی افراد می‌گوید می‌آید توی مسجد می‌بیند یک گروهی مشغول نماز هستند یک گروه دارند بحث علمی می‌کنند راجع به معارف الهی و دین، می‌فرماید «کلاهما علی خیر» هر دو گروه بر خیر هستند، هر دو گروه دارند کار الهی می‌کنند و هر دو گروه دارند رشد می‌کنند اما خودشان می‌روند بین این‌ها می‌نشینند می‌گویند ولی من این‌جا می‌آیم چون آگاهی‌تان که بالا رفت نمازتان هم با نماز جاهل فرق می‌کند. این فرهنگ مکتوب هم یک روایت دیگر برایتان عرض کنم که اصلاً خط و نوشتن مطرح نبود و خود رسول‌الله(ص) هم بنا به حکمت الهی باید بی‌سواد می‌بودند. چون می‌دانید اگر پیامبر(ص) اهل نوشتن و خواندن بود خیلی راحت می‌گفتند که از این طرف و آن طرف خوانده این‌ها را دارد می‌گوید! حالا با وجود این که ایشان سواد نداشت باز هم این حرف‌ها را زدند، در عین حال تشویق فرهنگ علم که پیامبر(ص) باسواد هم شدند آموختند ولی شروع وحی، نباید کسی فکر کند که این‌ها علم حصولی است باید بفهمد که این‌ها علم الهی است. فکر نکند این آقا باسواد است رفته این طرف و آن طرف کتاب‌ها را خوانده و یاد گرفته، کلاس رفته آمده، لیسانسش را گرفته حالا دارد به ما یاد می‌دهد! باید بدانند این علم، از منشأ غیر بشری آمده است. پیامبر(ص) فرمودند که دانش را به بند بکشید نگذارید رها شود، اگر دانش را کنترل و مهار نکنید، اگر مکتوب و ثبت نکنید فرار می‌کند. علم فرّار است گم می‌شود یادتان می‌رود. گفتند چطوری دانش را کنترل و مدیریت کنیم؟ فرمودند با نوشتن. یکی از اصحاب آمد یک جمله‌آی‌یا یک آیه‌ای را از پیامبر نقل کرد و خواند، یک کلمه آن غلط بود پیامبر(ص) فرمودند که شما این را درست نگفتید، گفت آقا خب حافظه‌ام این قدر دقیق نیست که همه آن را حفظ کنم، فرمودند خب از دستت کمک بگیر، بنویس. و این که می‌دانید پیامبر(ص) با همه در جلسه برخورد مساوی می‌کرد. یعنی لبخندهایش و نگاه‌هایش تقسیم عادلانه بود هیچ وقت به یک کسی بیشتر از دیگری در جلسه نگاه نمی‌کرد. مثلاً به ‌یک کسی لبخند بزند به یک کسی نزند نه، لبخندش دقیق عادلانه، نگاهش عادلانه بود اما در یک مواردی عمداً‌ طوری که همه بفهمند به بعضی‌ها بیشتر احترام می‌گذاشت. که بقیه بفهمند که به آن مسیر تشویق بشوند بروند. یک مورد آن آدم‌هایی بودند که اهل فکر و علم هستند، کسانی بودند که حافظ و عالم به قرآن بودند کسانی که علم و آگاهی‌ای داشتند که به درد مردم می‌خورد.

یک اصل دیگر، مبارزه با آگاهی‌های بی‌فایده است. این‌جا اتفاقاً جایی است که مسئله فایده و حقیقت وجه درست آن مطرح می‌شود. ببینید این دعایی که می‌فرماید «ربّ زدنی علماً نافعا» خدایا آگاهی‌ای به من اضافه کن که برای من نفع داشته باش. این معنی‌اش این است که یکسری آگاهی‌هایی هست که حقیقت دارد، حقیقی است واقعیت دارد اما لزوماً نفعی بطور عام و برای همه ممکن است نداشته باشد نمی‌خواهم بگویم هیچ نفعی ندارد. مثال بزنم. یک روز پیامبر(ص) آمدند مسجد، دیدند افرادی دور یک نفر جمع هستند و چیزهایی می‌پرسند و او هم می‌گوید. فرمودند که ایشان کیست؟ گفتند علامه! یک پروفسور است. پیامبر(ص) فرمودند چه علمی و چه تخصصی ایشان دارد؟ گفتند هرکسی که بگوید این تا هفت پشت و هفت جدش را می‌گوید که کیست! پیامبر(ص) فرمودند خب فایده‌اش چیست؟ حالا بدانیم یا ندانیم. بله ممکن است یک وقتی هم برسد این علم هم در یک مورد خاصی مفید باشد آن مورد خاص، آن جایی می‌شود که حقیقت مساوی با فایده. ولی برای عموم مردم، خیلی چیزها هست که دانستن آن نه دنیایشان را و نه آخرت‌شان را آباد نمی‌کند وقتش را دارد هدر می‌دهد. یا برای اظهار فضل است از آن طرف دکان باز کرده بود مریدبازی کند پول جمع کند و ادا و اصول. فرمود آگاهی باید درست مدیریت بشود چون شما ذهن‌تان، زمان‌تان، فرصت‌هایتان، استعدادهای آدم محدود است نمی‌تواند همه چیز عالم را که می‌گویند همه را یاد بگیرد امکان آن نیست، مجبور هستیم طبقه‌بندی کنیم بگوییم آن‌هایی که مهم‌تر و مفیدتر است برای دنیا و آخرت من و جامعه لازم‌تر است آن‌ها اولویت است تا بیاییم به پایین، هرچه وقت اضافی داشتیم بگذاریم. دیوان‌سالاری حکومتی بر اساس همین علوم ابزاری، پیامبر(ص) خودشان ایجاد کردند و گفتند در بعضی از این موارد از غیر مسلمان کمک می‌گرفتند، از مسیحی، یهودی، زرتشتی، گفتند اشکالی ندارد در علوم ابزاری از این‌ها کمک بگیرید، یاد بگیرید، مثلاً در پزشکی، طبیب مسیحی داشتند، طبیب یهودی بود پیامبر(ص) هم رجوع می‌کردند. به بعضی از اصحاب‌شان فرمودند برو زبان سُریانی بیاموز. گفت برای چه؟ گفت یک تمدنی است بالاخره سُریانی‌ها قبل از اسلام این‌جا یک تمدنی بودند برو یاد بگیر، برو در آثارشان و بحث‌شان بررسی کن و ببین چه چیزهایی به حال جامعه مفید است بیاور. این هم یکی از نکات مهم تفاوت ترجمه و ترجمه‌زدگی در علم است که بیشتر هرچه بالاتر می‌رویم در حوزه آموزش عالی پیش می‌آید.

دوتا دیدگاه غلط داریم که رسول‌الله(ص) با هر دوی آن مبارزه کردند. یکی آن دیدگاهی که فکر می‌کند چون پزشک مسیحی یا یهودی یا زرتشتی است یا دیوان‌سالار یا کاتب مسلمان نیست از تخصص آن‌ها هیچ استفاده‌ای نباید کرد! اگر صنعتی، فنی، آگاهی خاصی دارند در حوزه ریاضی، تجربی، پزشکی، این‌ها چون کافرند علمشان هم کفر است! این دیدگاه را پیامبر(ص) رد کردند. فرمودند نه بیاموزید. این که می‌گوید «ولو بسّین» در چین که علم الهیات یاد نمی‌دادند که پیامبر(ص) می‌فرمایند بیاموزید ولو در دورترین نقطه، آن موقع چین بود، آن موقع چین یک تمدنی داشت خیلی هم دور بود، اکثر اعراب هم فقط اسم چین را شنیده بودند رسانه هم مثل امروز نبود که ببینند، خب وقتی پیامبر(ص) می‌گوید آگاهی را ولو از چین بیاموزید، آنجا که احکام اسلام و معارف اسلامی یاد نمی‌دادند، همین فن و صنعت و آگاهی‌های ابزاری و علم معاش است. خودشان وقتی از پزشک غیر مسلمان استفاده می‌کنند، وقتی که سلمان می‌گوید ما در ایران در شرایطی که محاصره بودیم خندق کانال می‌کَندیم، پیامبر(ص) می‌فرمایند بله روش خوبی است بکَنید معنی‌اش این است که این تفکر که می‌گوید صنایع تکنولوژی و فنون اگر از جامعه غیر اسلامی، از شرق و غرب آمد چون آن‌ها مسلمان نیستند این‌ها کلاً اسلامی نیست و از بیخ باطل است، نباید استفاده کرد، مگر در حد اکل میته، معلوم می‌شود این تفکر و روش و سنت پیامبر(ص) نیست.

یک تفکر دیگر از این طرف داریم که رایج‌تر است همین تفکری غرب‌زدگی که ترجمه خودش مسیر اصلی آموزش و پژوهش بشود و یک ترجمه‌زدگی بر ذهن‌ها قالب شود و بگویند که هرچه ترجمه می‌شود علم است شما نه سؤال کن، نه نقد کن، نه اشکال کن، نه اضافه کن، نه کم کن. ترجمه‌زدگی! این هم دیدگاه بسیار خطرناک و غلطی است. این ضد تمدن‌سازی است این یعنی سقوط یک جامعه که فقط ترجمه کند و نقد نکند و چیزی بر آن‌ها نیفزاید یا ملاک نداشته باشد و بگوید یک نظریه‌ای بر تعلیم و تربیت آمد من خودم مسلمانم ما ملاک داریم و با این ملاکات بسنجیم، ببینیم نظریه در حوزه آموزش و پرورش درست است یا غلط است؟ علاوه بر آن، با واقعیت‌های جامعه ما سازگار است یا نیست؟ بعد در روش اجرای آن ما باید خلاقیّت داشته باشیم. ترجمه اگر مانع خلاقیّت و مانع انتقاد و مانع سؤال شد، خط قرمز تعبّدی شد این خطرناک است. این ترجمه‌زدگی می‌شود. آن‌ها هم که کلاً می‌گویند از هیچ ملّتی از شرق و غرب هیچی نیاموزیم این هم نه. در سنت رسول‌الله(ص) با هر دوی این‌ها مبارزه شده. پیامبر(ص) هم کاتب از غیر مسلمان می‌گرفتندو استفاده می‌کردند و کسانی را به عنوان مترجم، به عنوان متخصصان نوشتن قرارداد و پیمان‌نامه و مناسبات با سایر دولت‌ها و قبایل، و هم کسانی را تربیت کردند یعنی به مسلمان‌ها گفتند بروید یاد بگیرید که در این قضایا وارد بشوید. ببینید آن‌ها چطوری تسلیحات درست می‌کنند یاد بگیرید، در حوزه نظامی، در حوزه اقتصادی،‌ در حوزه اجتماعی، هیچ وقت مانع نشدند و بعضی از این‌ها مترجمان قوی‌ای شدند که در مدینه یاد گرفتند. مثلاً زیدبن‌ثابت، زبان فارسی می‌دانست، رومی می‌دانست، قبطی می‌دانست، حبشی می‌دانست از اصحاب پیامبر(ص) هم هست جزو کاتبان وحی هم هست.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha